-
تغییر نام وبلاگ: اعصابمو وشگون نگیر
جمعه 27 مردادماه سال 1385 00:03
هر چیزی حدی دارد و هر ظرفی گنجایشی و وشگون گرفتن اعصاب هم حد و مرز خود را دارد . تا بحال می گذاشتم اعصابم را وشگون بگیری به امید اینکه شاید بخود آئی و دست از ... برداری و از جاده خاکی به جاده اضلی بیایی! با اینکه توانم خیلی بیشتر از اینهاست و هنوز کاسه صبرم لبریز نشده٬ ولی فکر میکنم تا حالا فرصتهای کافی داده شده و...
-
۱۸ - اینهم از تلفن من به تو
چهارشنبه 11 مردادماه سال 1385 02:29
امروز با خوشحالی بهت زنگ زدم و پیش خودم میخواستم پز بدم که دیدی من هم میزنگم! وقتی گوشی رو برداشتی صدای من مییچید و هرچی که میگفتم دوباره خودم میشنیدم! قرار شد که قطع کنم و دوباره بگیرم تا شاید اکوی صدا درست بشه. هر بار که میگرفتمت من صدای تو رو می شنیدم و تو صدای منو نمی شنیدی که بالاخره بعداز اینکه چهار پنج بار بهت...
-
۱۷ - زنگ تلفن و زنگ آئینه دل
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1385 00:57
امروز وقتی بهت گفتم که یک ساعت دیگه بهت زنگ میزنم با سرعت کارهایم را کردم و زود اومدم خونه تا سر ساعت خونه باشم و بهت بزنگم. اما وقتی که دیدم تلفن اشغال هست و اون خانوم نوار تلفنی هم می گفت که موبایلت خاموشه٬ و نیم ساعت این زنگیدنهام ادامه داشت که کم کم یاد شیطونیهات و سرتق بازیهات افتادم و عقده های دلم سر باز کرد و...
-
۱۶ - ساز روزگار و رقص من
چهارشنبه 21 تیرماه سال 1385 00:53
گویا از بد روزگار عاشق گمنام بودن هم به من نیامده! هنوز از عمر این وبلاگ بیشتر از ۴۰ روز نگذشته بود که در قسمت نظرات نوشته قبلی ام (عجب جشن تولدی بود امسال)٬ دیدم یکی از همسایه های وبلاگ نویس اسمشون عاشق گمنام بوده است و از من خواستند که اسمم را عوض کنم . همانطور که در نوشته قبلی ام گفته ام٬ نمی دانم من بد وقتی بدنیا...
-
۱۵ - عجب جشن تولدی بود امسال
یکشنبه 18 تیرماه سال 1385 02:47
فکر کنم از وقتی که به دنیا اومدم دو روز بیشترین گریه ها رو کرده ام. یکی اولین روز تولدم (همان روز که بدنیا آمدم) و آن یکی روز تولد امسال. اونی که ادعا می کنه که خیلی دوسم داره!!! نمی دونم چرا اصرار داشت که چند بار بهش زنگ بزنم! با وجود اینکه بنا به شرایط خاصش و مصاحبه فرداش شش بار بهش زنگ زدم٬ باز هم طلبکار بود که چرا...
-
۱۴ - رقص قلم
یکشنبه 18 تیرماه سال 1385 02:16
با افتتاح این وبلاگ٬ نه به دنبال هیجان هستم و نه در پی فرم و قالب و نه ... فقط میخواستم که واقعیتهائی را که به هیچکس نمیتوانم بگویم در اینجا با چشمان اشک آلودم بنویسم تا شاید این دل شکسته ام کمی آرام گیرد. او خودش وبلاگ نویسی را به من یاد داد و با کمک او وبلاگ زیبائی ساخته بودم که در سن ۱۸ ماهگیش وبلاگم را منفجر کردم...
-
۱۳ - عـاشـق گـمنام
یکشنبه 18 تیرماه سال 1385 01:46
دیوانه وار عاشقش هستم او هم میگوید که دیوانه وار دوستم دارد ولی با وجود اینکه برای با او بودن له له میزنم٬ دیگر نمی خواهم که بداند برایش جان میدهم و نمی خواهم بداند حرفها و نوشته های عاشقانه ام برای اوست. بنابراین گمنام مینویسم و عجب دردی دارد این درد غربت و گمنام بودن! (این پست در یکی از وبلاگهای قبلیم در تاریخ سه...
-
۱۲- هر ۱۲ دقیقه ۱ سیگار
یکشنبه 18 تیرماه سال 1385 00:22
شب و روزی که آرزو کردم ای کاش آدم نبودم که عاشق بشم (پست قبلی)٬ تقریبا ۲۴ ساعت کشید تا تو بالا بیاری و مسئله حل بشه!! تو این ۲۴ ساعت ۶ پاکت (۱۲۰ نخ) سیگار کشیدم! فکر می کنم متاسفانه رکورد جهانی را شکسته ام که این همه را مدیون عشق و شیفتگی خودم نسبت بتو هستم. تو خوب میدانی که سیگار برای من حکم همان قرصهای رنگارنگ مسکنی...
-
۱۱- ای کاش ...
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1385 01:42
کاش نه اعصاب داشتم که تو بتونی وشگونش بگیری و ایکاش حسودی نمیکردم که تو با دیدن حسودیم خودخواهانه کیف کنی و ایکاش احساسات نداشتم که تو با احساساتم بازی کنی! ایکاش دل نداشتم که تو بتونی بشکونیش و ایکاش تو بهم قول نداده بودی که بعدا موذیانه زیرش بزنی. ای کاش آدم نبودم که عاشق بشم و ای کاش که اصلا نبودم. ای کاش ...
-
۱۰- ای بهترین من
پنجشنبه 18 خردادماه سال 1385 01:55
دلم برات خیلی تنگه. بیا دعا کنیم که هرچه زودتر بهم برسیم. بیا دعا کنیم که عیبهای همدیگه رو بزرگ نکنیم و با تکیه به نقاط قوتمون ضعفهامونو درست کنیم. بیا دعا کنیم که از همدیگه نترسیم و از همه چیز حرف بزنیم. بیا یه کاری کنیم که جاودانگی عشقمون تضمین بشه. عاشقانه دوستت دارم و دوستانه عاشقت هستم.
-
۹- در پاسخ کمنت پست قبلی
دوشنبه 15 خردادماه سال 1385 01:14
در پست قبلی یک کمنت هست که : فکر کنم اصولا من خفه شم برا ی هر دومون بهتره چون دیگه نمی دونم چی تو رو راضی می کنه . در جوابش این پست را مینویسم و جوابهای زیر را میدهم . کسی منو وشگون نمیگیره و این اسم این وبلاگ است و اگر مخالف این اسم هستی میتوانم عوضش کنم. برای تغییر نام میتوانی پیشنهاد اسم جدید بدهی . خفه شدن چیزی را...
-
من مرض مچ گیری دارم
یکشنبه 14 خردادماه سال 1385 03:43
واسه همین دچار توهم هستم و هی بهش گیر میدم. انگار از گیر دادن خوشم میاد و دوست دارم که فکر کنم بهم دروغ میگه و بعدش این مسئله رو تو ذهن خودم بزرگ میکنم و شروع به گریه میکنم. من آدم خودآزاری هستم که به این وسیله هم خودم رو آزار میدهم و هم اونی رو که باهاش ارتباط دارم و دوسش دارم. شاید به این وسیله مظلوم نمائی و طلبکاری...
-
کاش میدانستم که چرا با سرنوشتمون بازی میکنه
یکشنبه 14 خردادماه سال 1385 01:50
وقتی یکی با حرفهای ضدونقیض از یک حادثه یا ماجرای ساده٬ آنرا چند پهلو و پیچیده میکنه٬ علتش چه میتواند باشد و این کار را چه میتوان نامید؟ آیا در طول و عرض این ماجرا اتفاق خاصی افتاده که او سعی میکند آنرا بپوشاند؟ یا از دروغگوئی لذت میبرد و اینکار برایش یک بازی است؟ آیا ... ... ؟ آیا نمیداند که بدینوسیله تخم شک و تردید...
-
نیمه من
شنبه 13 خردادماه سال 1385 00:53
میتواند نصف من یا نیمه گمشده من یا صداقت من یا شک و تردیدهایم و یا ... باشد! ۶ (جمعه 29 اردیبهشت ماه سال 1385 | 03:50 AM )
-
پشتگرمی
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1385 01:55
نزدیک دو ساله که عاشقشم٬ هی سعی کردم که عشقم رو جدی بگیره اما ... پشتش به من گرم نیست! اینو خودش واسه یکی از بهترین دوستاش (دیروز) نوشته! و نوشته بود که حاضر است هر کاری کنه تا از اون شرایط بیاد بیرون. تو وبلاگم که واسه اون درست کرده بودم و به عشق اون مینوشتم٬ یک آهنگ گذاشته بودم که می گفت: صادقانه عاشق شو میگفت که از...
-
هوائی یا زمینی
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1385 00:31
واسه اینکه یکوقت دست از پا خطا نکنم و یا اینکه یارو گولم نزنه٬ بهم گفته که یا نباید برم و یا اینکه هوائی برم. بالاخره یک بلیت هواپیما خریدم که از بالای ابرها برم. رفت و برگشتم رویهمرفته ۴۸ ساعت طول میکشه. ۵ ساعت هم باید بگازم تا به فرودگاه برسم. یعنی بعداز ۶۰ ساعت تو خانه خودم هستم. اما سفر اتوبوسیها یک هفته طول...
-
حماسه یا حماقت ؟!
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1385 00:05
می خواهم خودم را جمع و جور کنم. می خواهم ببینم که چه غلطی دارم می کنم! می خواهم همه را ثبت کنم تا در آینده٬ شاید بتوانم حماسه یا حماقت بودنشان را بهتر تشخیص دهم و خودم را بهتر بشناسم . مینویسم تا (شاید روزی) او ببیند که چگونه فکر میکرده ام و دانسته هایم و ندانسته هایم را بداند تا شاید ...٬ چرا که می خواهم حداکثر صداقت...
-
دلهای شکسته
چهارشنبه 10 خردادماه سال 1385 01:14
هر جا رو که نگاه میکنم٬ دلی شکسته می بینم! فکر میکنم دلهای شکسته خیلی بیشتر از شیشه های شکستهء دنیا هست دل یک عاشق نازکتر و حساستر از یک شیشه هستش پس یه خرده بفکریم و ببینیم که با دلها چه میکنیم!! ۲
-
روزگار با ما بساز
سهشنبه 9 خردادماه سال 1385 20:43
به دلایل گوناگون وبلاگهای مختلفی داشته ام که یکی را از شدت فشار روزگار منفجرش کردم و آن یکی را بخاطر تشابه اسمی (بهم پیشنهاد شد که اسمش را عوض کنم) و من هم بهم برخورد و گویا منتظر بهانه بودم! فرصت طلبی کردم و تعطیلیدمش و آن یکیها را هم می خواستم گمنام بنویسم که دل عاشقم طاقت نیاورد و همه را به عشقم لو داد و چه خوب که...