وقتی یکی با حرفهای ضدونقیض از یک حادثه یا ماجرای ساده٬ آنرا چند پهلو و پیچیده میکنه٬ علتش چه میتواند باشد و این کار را چه میتوان نامید؟
آیا در طول و عرض این ماجرا اتفاق خاصی افتاده که او سعی میکند آنرا بپوشاند؟ یا از دروغگوئی لذت میبرد و اینکار برایش یک بازی است؟ آیا ... ... ؟
آیا نمیداند که بدینوسیله تخم شک و تردید را در دل شنونده اش میکارد؟ آیا نمیداند که با اینکار تیشه به ریشه اعتماد و صداقت میزند؟ و مگر نه اینکه صداقت و اعتماد متقابل از پایه های اصلی و اساسی ارتباط هستند؟
آیا فکر نمیکند که طرف مقابل هم دچار عکس العمل خودبخودی متقابل شود؟ و اگر اینچنین شود تکلیف این رابطه چه خواهد شد؟ آیا به اندازه کافی تجربه نکرده است و باز هم میخواهد تجربه کند؟ آیا اعترافش به دروغگوئی بزور و از روی اجبار بوده یا از روی خودآگاهی و انتخاب؟ و اگر آگاهانه بوده٬ چرا آنرا تکرار میکند؟!
۷
چون شعور ندارد همین!