هر چیزی حدی دارد و هر ظرفی گنجایشی و وشگون گرفتن اعصاب هم حد و مرز خود را دارد.
تا بحال می گذاشتم اعصابم را وشگون بگیری به امید اینکه شاید بخود آئی و دست از ... برداری و از جاده خاکی به جاده اضلی بیایی! با اینکه توانم خیلی بیشتر از اینهاست و هنوز کاسه صبرم لبریز نشده٬ ولی فکر میکنم تا حالا فرصتهای کافی داده شده و حرفهای لازم زده شده.
اگر گوش شنوائی بوده باشد٬ حرفها را شنیده و اگر عقل متفکری بوده باشد درباره آنها فکر کرده و اگر احساسات خالصانه و عاشقانه ای بوده باشد٬ عاشقانه تر و خالصانه تر در رفتار خود تجدبد نظر خواهد کرد و اگر اینچنین نباشد که ترا بخیر و مرا به سلامت!
میگویند مظلوم با سکوت و مفعولیت خودش به ظالم کمک میکند و من دیگر اینچنین نخواهم بود و اجازه نخواهم داد که احساساتم را استثمار کنی٬ چرا که دوستت دارم و حتما میدانی که من ظالمان و استثمارگران را دوست ندارم.
بنابراین عنوان این وبلاگم را تغییر میدهم و فعلا آنرا وشگون می نامم.
سلام
اگه دوست داری یه ویدیو ببینی که یه بچه چند ماهه روی لارس (درام زن متالیکا) رو کم میکنه واسه دانلودش به من یه سر بزن
سلام عزیز
آره این بهتره
با واژه به نام دوستت دارم آغاز نمودم
ولی اکنون...
رهگذر
می روم !!
بیا ای من که تا با هم برویم
که تنها نمی توانم
گذر گاهم کدامین کوی و دیار است ؟!!!!!! نمـــــــی دانم