۱۷ - زنگ تلفن و زنگ آئینه دل

امروز وقتی بهت گفتم که یک ساعت دیگه بهت زنگ میزنم با سرعت کارهایم را کردم و زود اومدم خونه تا سر ساعت خونه باشم و بهت بزنگم. اما وقتی که دیدم تلفن اشغال هست و اون خانوم نوار تلفنی هم می گفت که موبایلت خاموشه٬ و نیم ساعت این زنگیدنهام ادامه داشت که کم کم یاد شیطونیهات و سرتق بازیهات افتادم و عقده های دلم سر باز کرد و کثافتهاش آئینه دلم را زنگزده کرد و نتیجه اش اون آفلاین (offline) طلبکارانه و عصبانی بود که برات نوشتم!

خوشبختانه بعداز نیم ساعت تونستم صدات رو بشنوم که صدای مهربونت آرومم کرد و زنگهای دلم رو پاک کرد.

همینجا باید بگم که خیلی معذرت می خوام که طلبکارانه و عصبانی برات آفلاین (offline) گذاشتم و باهات تند حرف زدم. جدا معذرت می خوام و امیدوارم این عمل خود بخودی منو ببخشی.

ولی بگذار اینو هم بگم که آخه لامصب٬ من که بهت گفته بودم: ؛یک ساعت دیگه بهت زنگ میزنم؛ نمی تونستی منتظر تلفنم بشی؟! شاید از بس که بهت نزنگیده بودم وقتی هم که بهت میگم که میزنگم دیگه باور نمیکنی!!!

 

نظرات 3 + ارسال نظر
هلوی پوست کنده تو شنبه 24 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 19:09

آره انقدر ازم دوری کردی انقدر خودتو پشت این شیشه قطور قایم کردی که باورم نمی شه! یک عمر منتظر صدای زنگ تلفن ماندم . ولی دوستت دارم.

خودم پنج‌شنبه 29 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 00:51 http://yasesefeed.blogfa.com

سلام قشنگ بود خوشحال میشم به من سر بزنی.منتظرتم.

من دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 22:27

میمون چرا به روز نمی شی همه رو مسخره خودت کردی منو از همه بیشتر!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد